Kabul

مرگ پاپیون

باور داشت بی گناه است و بدون ارتکاب جرم، محکوم و زندانی شده است. از محله ای بدنام و در صحبت گستاخ بود و چهره ای غلط انداز داشت و همین ها – از نظر دادگاه- برای اثبات مجرم بودنش کفایت می کرد. برای اتهام به قتل دادگاهی و مجرم شناخته شد. در دادگاه، قاضی بعد از صدور حکم به حبس ابد از او پرسید «به حکم صادر شده اعتراض یا درباره آن حرفی دارید؟» و او پاسخ داد: «هیچ حرفی برای گفتن ندارم آقای رییس! جز اینکه احساس می کنم باید به صورت تان تف بیندازم. اما این کار را هم نمی کنم، زیرا می ترسم آب دهانم کثیف شود.» آن زمان 25 سال داشت و 13 سال بعدی زندگی اش را برای آزادی جنگید، چون نظام قضایی کشورش فرانسه را فاسد می دید، هیچ تلاشی برای دادخواهی و اثبات بی گناهی و تبرئه خودش نکرد. فقط به فرار از زندان می اندیشید و مدام با خودش تکرار می کرد «زنده ماندن، زنده ماندن، زنده ماندن، این باید تنها مذهب من باشد.» هنری شاریر، نویسنده و راوی کتاب مشهور پاپیون سال 1973 در چنین روزی در مادرید از دنیا رفت. بعد از آزادی از زندان، مدتی در کاراکاس زندگی کرد و مالک رستورانی کوچک بود. بعدها به فرانسه هم برگشت، اما تصمیم به اقامت در آنجا نداشت و به جای زندگی در کشورش، سال های آخر عمر را در اسپانیا مقیم شد. پاپیون را در سال های زندگی در ونزوئلا، با تکیه بر تجربیات خودش نوشت، هر چند احتمالا در بخش هایی از روایت، تجربیات زندانیان دیگر را نیز به نام خودش زد و از آن خودش کرد. از آن گروه زندانیانی بودند که به خارج از فرانسه، به جزایری از مستعمرات این کشور فرستاده می شدند و در شرایطی بسیار وخیم گرفتار می افتادند. دولت و دادگاه های فرانسه اهمیتی به این گروه از محکومان نمی دادند و مرگ و زندگی شان را موضوع قابل اعتنایی نمی دیدند. از این رو دو انتخاب پیش روی خودش داشت؛ یکی اینکه این محکومیت -به نظر خودش ناعادلانه- را تحمل کند و در حبس بمیرد یا اینکه به هر قیمتی شده راهی برای فرار بیابد و جان خودش را نجات دهد.

 بسیاری از محکومان خواه ناخواه اولی را انتخاب کرده بودند، اما او مصمم به فرار بود که البته کار آسانی نبود. چند بار گریخت و هر بار دستگیرش کردند. اما ناامید و تسلیم نشد و وا نداد. داستان زندگی اش، یکی از مشهورترین روایت های قرن بیستم است و دو فیلم سینمایی هم از روی آن ساخته اند که یکی سال 1973 و دیگری سال 2017 اکران شد. کتاب پاپیون که عنوان آن به لقب خود شاریر اشاره داشت (زیر گردنش پروانه ای خالکوبی شده بود) اواخر دهه 1960 منتشر شد و هر چند از نظر معیارهای ادبی ضعف ها و ایرادهای بسیار داشت، در جذب مخاطب رکورد زد و فقط در خود فرانسه بیشتر از یک ونیم میلیون نسخه فروخت. کتاب هم روایتی از زندگی شاریر بود و هم حمله ای تمام عیار به نظام قضایی فرانسه و از این رو مقامات این کشور مجبور به دفاع از خودشان شدند و نویسنده را به خیال بافی و دروغ گویی متهم کردند. می گفتند ادعاهای شاریر نادرست است که مشکلاتی حتما هست اما اوضاع آنقدر که در کتاب تصویر می شود تیره و تار نیست. بحث درباره درستی و نادرستی جزییات روایت شاریر تا مدتی در فرانسه ادامه داشت و در همان بحبوحه، دادگاهی در این کشور با بازنگری در پرونده اش، حکم قبلی را باطل و او را بی گناه اعلام کرد. کسی به حکم جدید معترض نشد و ماجرای محکومیت هنری شاریر در 1970 با اعلام برائت او به پایان رسید.

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا